دیدم اردلان طعمه س! واسه 5 ثانیه خشکم زد ولی بعد به خودم اومدمو مث یه ادم عادی باش رفتار کردم.
من:ممنون
اردلان که فکرشو نمیکرد یکی از طرفداراش( بخصوص دخترا) باش اینطوری رفتار کنه با کمال تعجب پرسید: شما منو می شناسین؟
من:بله معلومه که میشناسم، چطور؟
اردلان:هیچی همین طوری.
بعدشم وسایلامو جمع کردمو به سیاوش گفتم:جلسه ی بعد این اهنگو ازت میخوام
سیاوش:باشه پرنسس کوچولو
من:شاید یه سال ازتکوچیکتر باشم ولی مطمئنا پرنسس کوچولو نیستم بعدشم خجالت بکش جلو یکی از اهنگسازای بزرگ وایسادی بعد به استادت توهین میکنی...
سیاوش: اعتماد به نفسو برم
من:برو، برو، جای خوبیه. بهت خوش بگذره. خدا به همرات
اردلان:ببخشید شما قرار نیس کم بیاری؟
من:متاسفم ولی نچ
بعدشم مانتومو پوشیدمو رفتم تو ماشینم نشستم.با خودم گفتم: چه طوری اینقد عادی رفتار کردم؟!؟ اه اه اه خاک تو سرم. بعد حس کردم تو دلم دو نفر دارن باهم میجنگن:
اولی:چرا یکم عشوه نیومدی شمارشو بگیری احمق؟
دومی:نه بابا بیخیال این کارا به تو نمیاد هفته ی بعد دانشگاه شرو میشه دیگه کم کم باید قید اهنگسازی رو بزنی...
تو همین خیالا بودم که یهو یکی زد به شیشهی ماشینم، مث فنر از جام پریدم! شیشه رو کشیدم پایین دیدم اردلانه.
گفتم:ها؟ جان؟ چی می خوای؟
اردلان: یه لحظه پیاده شو کارت دارم
من: جانم؟ یه بار دیه تکرار کن
اردلان:یه لحظه بیا
من پیاده شدم.
اردلان:ببخشید ولی کی وقت دارید باهم حرف بزنیم؟
من:راجب چی حرف بزنیم؟
اردلان:می خوام باهاتون بیشتر آشنا بشم.
من خیلی جدی نگاش کردمو گفتم:اون وخ واسه چی باهم اشنا بشیم؟
اردلان:حالا تو کاریت نباشه، وقتی اومدی بت میگم
من:کجا بیام؟
اردلان یه کارت بهم داد بعدشم گف:لطفا فردا به من زنگ بزنید تا بهتون بگم
من:امر دیگه ای نیس؟
فک کنم اردلان یه نمه غرورش جریحه دار شد واسه همین جواب منو نداد. منم سوار ماشین شدمو گازشو گرفتم.رفتم خونه. جفت پا پریدم تو حلق فیس بوک.روجا آنلاین بود.
من براش نوشتم:روجا یه چی بگم؟
روجا:ها؟
من:امروز اردلان طعمه رو دیدم.باورت میشه؟
یکم دیر ج داد. حس کر م یکی نمیذاره ج بده
گفتم:مردی؟
روجا:نه چیزی نیس.یه هفته دیه دانشگاه شرو میشه کجا میری؟ می خوام ببینمت.ببینم سرو کارمون به هم میخوره
من:باشه من دانشگاه شهید بهشتی میرم توچی؟
روجا: باحاله چون منم همون جا میرم
من: تا حالا فک نکنم دیده باشمت ولی خب 8 دیه میبینمت.من جلو در وایمیستم یه شال گردن صورتی هم دارم.
روجا:باشه عزیز اگه فعلا کاری نداری ما بریم
من:بای
تا شب همش استرس داشتم اتفاقا اهنگ دیوونه ی ارمینم داشتم گوش میدادم.میگف:چقد استرس داری تو اروم باش
من:متاسفم نمیشه
ارمین: بیخیال دنیا وو قانوناش
من: چرا نمیفهمی عزیز من میگم نمیشه.اااااااااا
عقربه های ساعت متحد شده بودن که حرکت نکنن.این شب کوفتی چرا نمیگذره؟ وای چقد حالم بد بود! رفتم آشپزخونه چن تا قرص خواب بریزم تو حلقم.هرچی گشتم نبود که نبود.اون شب به طرز خیلی وحشتناکی گذشت. ساعت شیش بود که بیدار شدم.کارت اردلانو ورداشتم.شمارش این شکلی بود:*******0939
خواستم بزنگم ولی ترسیدم خروس بی محل بشم.گلی که دیروز چیده بودمو از تو لیوان اب برداشتمو پر پرش کردم:
بزنگم، نزنگم، بزنگم، نزنگم.......
اخرشم بزنگم اومد.! اب دهنمو قورت دادم.داشتم خفه میشدم.زنگیدم بش: بوق بوق- بوق بوق
اردلان برداشت:..........
نظرات شما عزیزان:
طراح سجاد تولز |